نویسنده: داوود رضی و عثمان کرد




 

اسلام و سبک روابط اجتماعی

ضرورت زندگی جمعی

معاشرت و ارتباط سازنده با دیگران، یکی از مهم ترین و اصلی ترین نیازهای روحی و روانی آدمیان است؛ به عقیده بسیاری از فیلسوفان، ذات و فطرت آدمی به گونه ای است که حتماً باید زندگی اجتماعی داشته باشد و در اجتماع زیست کند. با هر دیدگاهی که درباره علت زیست اجتماعی انسان داشته باشیم، می پذیریم که هیچ انسانی در شرایط عادی، به تنهایی توانایی بقا و ادامه حیات ندارد. انسان در اجتماع به دنیا می آید، در اجتماع است که می تواند باقی بماند و در اجتماع است که می تواند کیفیت زندگی خود را ترقی دهد. آدمیان، نه تنها برای آغاز حیات خود نیازمند دیگران هستند بلکه در همه مراحل بعدی زندگی نیز به دیگران محتاجند. انسان در معاشرت با دیگران است که می تواند خود را بهتر بشناسد، ویژگی ها و توانمندی ها و ناتوانی های خود را دریابد و به تصوری درست و واقع بینانه از خود دست یابد. به راستی، چرا یکی از بزرگ ترین و طاقت فرساترین مجازات ها برای مجرمان، نگه داشتن آنان در سلول انفرادی است؟ آیا جز این است که زندان انفرادی او را از دیدن سایر انسان ها، سخن گفتن و معاشرت با آنان محروم می کند؟ رنجی که فرد زندانی در سلول انفرادی از دوری دیگران می برد، از رنجی که از ممنوعیت خوراک و پوشاک و امثال آن می برد به مراتب طاقت فرساتر است.

اجتماع، منطقه ظهور فضائل و رذایل

نکته دیگری که اهمیت و جایگاه ویژه ارتباط با مردم و معاشرت با هم نوعان را نشان می دهد، این است که بسیاری از فضایل و رذایل اخلاقی، در ظرف ارتباطات ظهور می یابند. زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران ظرف ظهور فضایلی مانند عدالت، انصاف، احسان، ایثار، انفاق، صدقه، تواضع، امانت، صداقت، صراحت، عفت، حجاب و امثال آن است. هم چنین رذایلی مانند ظلم، حق کشی، خودخواهی، تکبر، خیانت، دروغ، بی حیایی، رشوه، بی بندوباری، غیبت، حسادت، ریا، سمعه و امثال آن نیز در ظرف اجتماع و ارتباط با دیگران است که خود را نشان می دهند. تعلیم وتعلم بدون زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران امکان تحقق ندارد. آشنایی با تجارب دیگران و بهره مندی از آن ها، یکی دیگر از اموری است که جز با معاشرت با مردم به دست نمی آید.

احسان به هم نوعان و همسایگان

هر کدام از ما با سایر شهروندان دارای روابط خاصی هستیم که با غیر شهروندان چنان روابطی را نداریم. همین مسئله نیز مسئولیت ها و وظایف اخلاقی خاصی بر عهده ما می گذارد که در مواردی فراتر از مسئولیت هایی است که در قبال هم نوعان و هم کیشان خود داریم. اسلام، همسایه داری و احترام و تکریم به همسایه را از مصادیق بارز توحید عملی می داند. در قرآن کریم چنین می خوانیم:
«و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید؛ و به پدر و مادر، نیکی کنید. هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه ی نزدیک و همسایه ی دور، و دوست و هم نشین، و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آن ها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است (و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند) دوست نمی دارد.»(1)
این آیه یکی از نمونه هایی است که جامعیت اسلام را نشان می دهد. در این آیه، ارتباط میان باورها و ارزش ها و سبک زندگی به زیبایی ترسیم شده و ریشه همه ی مشکلات رفتاری، اخلاقی، حقوقی و عاطفی، کفر و شرک به خدا دانسته شده است. در پایان آیه نیز راه درمان این مشکلات آمده است. در این آیه پس از دستور به عبادت خداوند و پرهیز از شرک، به امور دیگری سفارش شده؛ نیکی به والدین، خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان دور و نزدیک، دوستان و هم نشینان، واماندگان در سفر و کسانی که انسان بر آن ها مالکیت دارد. توجه به یک نکته ادبی، اهمیت و نوع احسان به نامبردگان را بهتر نشان می دهد. کلمه «احسان» در ادبیات عرب هم با حرف «الی» و هم با حرف« باء» متعدی می شود. هم می توان گفت «الاحسان الی الوالدین و...» وهم می توان گفت «الاحسان بالوالدین و....» اما تفاوت این دو در آن است که وقتی با حرف «باء» متعدی می شود استمرار و پیوستگی را می رساند.(2) بنابراین، این آیه می خواهد رویه و سبک زندگی مؤمنان را بیان کند و نه رفتارهای مقعطی آنان را.
افزون بر این، واژه احسان، بیان گر آن است که نیکی کردن به نامبردگان، بدون استحقاق پیشین است. یعنی لزوماً در قبال کارهای نیک آنان نیست. بلکه یک مسلمان موظف است که به نامبردگان در این آیه نیکی کند چه این که آنان به او نیکی کرده باشند یا نه. افزون بر این، منظور از احسان لزوماً این نیست که نیازهای آنان را برطرف کنیم. زیرا ممکن است اساساً نیازمند نباشند. این آیه می فرماید مؤمن و موحد به همسایگان خود نیکی می کند، برای مثال، با آنان با گشاده رویی برخورد می کند، احترام آنان را حفظ می کند، در غم و اندوه آنان مشارکت می کند و با شادی های آنان نیز شاد می شود.

مصادیق حق همسایه

در روایتی پیامبر اکرم (ص) حقوق همسایه را به این شکل بیان می کند:
حق همسایه آن است که اگر بیمار شد، به عیادتش روی، اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازه ی او حاضر شوی. اگر از تو قرض خواست، به او قرض دهی و اگر خیر و شادمانی ای نصیب او شد، به او تهنیت و تبریک گویی؛ و اگر مصیبتی به او رسید، او را تسلیت گویی، و خانه ی خود را بالاتر از خانه ی او نبری به گونه ای که او را از نسیم هوا محروم نمایی.(3)
در برخی روایات آمده است کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست. سفارش امیرمؤمنان (ع) درباره همسایگان، نشان دهنده وظیفه ما نسبت به همسایگان است:
خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد نمود.(4)

منع دوستی با چند گروه

امام باقر(ع) می فرماید:
پدرم، امام سجاد(ع) به من فرمود: «پسرم! مواظب باش که با پنج گروه نه دوستی داشته باشی و نه هم سخن شوی و نه در راهی با آنان همراه شوی. گفتم: پدر! آنان کیانند؟ فرمود: از دوستی با دروغ گو بپرهیز، زیرا دروغ گو هم چون سراب است، دور را برای تو نزدیک جلوه می دهد و نزدیک را برایت دور می نمایاند. از دوستی با فاسق بپرهیز، چرا که تو را به لقمه ای یا کمتر از لقمه ای می فروشد. از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا تو را در زمانی که بیش ترین نیازمندی را به مال او داری، رها می کند. از دوستی با احمق بپرهیز، چرا که احمق هر چند اراده سودرسانی به تو را دارد، اما به تو زیان می رساند. از دوستی با کسی که رابطه اش را با خویشان خود قطع کرده است بپرهیز، چرا که در سه آیه از قرآن مورد لعن قرار گرفته است...»(5)
عربی بادیه نشین به محضر پیامبر رسید و گفت: «ای پیامبر خدا! کاری را به من بیاموز که با انجام آن به بهشت درآیم.» معلوم است که پیامبر اکرم(ص) با توجه به وضعیت مخاطب که توانایی دسترسی مداوم به آن حضرت را ندارد و نمی تواند هر روز از ارشادها و راهنمایی های ایشان بهره گیرد، باید دستورالعملی را به او بیاموزد که عمل به آن بتواند پایه و ریشه بسیاری از ارزش های اخلاقی باشد؛ یعنی یک ملاک و معیار به او بدهد؛ معیاری که با به کارگیری آن بتواند از بهشتیان شود. پیامبر اکرم (ص) در پاسخ او فرمود:
«چیزی را که دوست داری از ناحیه مردم به تو برسد، به آنان برسان و چیزی را که دوست نداری از مردم به تو برسد، به آنان نرسان.»(6)
در بخشی از نامه سراسر حکمت امیرمؤمنان (ع) به فرزندش، امام حسن (ع) چنین آمده است:
«پسرم! خود را میان خویش و دیگران میزانی بشمار، پس آن چه برای خود دوست می داری برای جز خود دوست بدار، و آن چه تو را خوش نیاید برای او ناخوش بشمار، و ستم مکن چنان که دوست نداری بر تو ستم رود، و نیکی کن چنان که دوست می داری به تو نیکی کنند. آن چه از جز خود زشت می داری برای خود زشت بدان، و از مردم برای خود آن را بپسند که از خود می پسندی در حق آنان، و مگوی به دیگران آن چه خوش نداری شنیدن آن را، و مگو آنچه را ندانی، هرچند اندک بود آن چه می دانی، و مگو آن چه را دوست نداری به تو گویند.»(7)

پی نوشت ها :

1- نساء. 36.
2- عبدالله جوادی آملی، تسنیم: تفسر قرآن کریم، ج 18، صص 622 و 600.
3- نهج الفصاحه، ص 445، کلام. 1387.
4- نهج البلاغه، نامه 47، ص 321.
5- الکافی، ج2، کتاب العشره، باب «من تکره مجالسته و مرافقته»، ح 7؛ هم چنین بنگرید به: ح 1 از همین باب.
6. وسائل الشیعه، ج 11، ص 228.
7. نهج البلاغه، نامه 31، ص 301.

منبع :نشریه طرح ولایت شماره 6